تعداد بازدید: ۳۹۶
کد خبر: ۱۱۵۶۹
تاریخ انتشار: ۲۷ آذر ۱۴۰۰ - ۱۱:۴۸ - 2021 18 December
شهر هرت
ماجراهای من و بی‌بی

هنوز درست و حسابی آفتاب نزده بود که با لگد بی‌بی از خواب بیدار شدم...

- گلااااااااااااااب، هوی گلاااااااااااااااب...

چشمانم را به سختی باز کردم...

- جانم بی‌بی؟ جان؟ چی شده؟

- هیچی، پوشو که امروز یَی عالَمی کار دریم...

- چشم‌هایم را مالیدم و پتو را کشیدم روی سرم که بی‌‌بی این بار محکم‌تر زد به پهلویم...

- هوی گلابی، با دیوار حرف نیزنَمِه، میگم پوشو که امروز یَی عالمی کاردریم...

نشستم توی رختواب...

- چکار داریم بی‌بی؟ چه خبره؟

- چِلُم توئه به امید خدا! خو امشو شو یلدا هه نه!

- آهاااااان خو بی‌بی جون حالا دیر که نمیشه تازه ساعت پنج و نیم صُبه!

- نه دختر، من بویه امشو سنگ تموم بذَرم!

- چی شده بی‌بی؟ مهمون داریم؟ مهمونا کی‌ان؟

- نه دختر، ایه دیه نیگم، سولپیلیزه!  حالا تو تکون خودُت بده، سرجات بُلَن بوشو...

نفس عمیقی کشیدم و از سر جایم بلند شدم که بی‌بی با آن دستخط کج و معوجش لیست خرید را داد دستم...

- بیا، برو هی حالا اینارِ بسون بیا...

نگاهی به لیست بلندبالای بی‌بی انداختم...

- چه خبره بی‌بی؟ دست و دلباز شدین... فقط یه چیزی، باید یه کم صَب کنین...

- صَب؟ صب دیه بری چی‌چی؟ 

- آخه بی‌بی کدوم مغازه ساعت پنج و نیم صبح بازه؟

- پوشو گلاب اقدم فِس‌فِس نکن، با ای دس و پوی سنگینی که تو دری، تا مِخی بیری واز میشن.
*****
خریدها را گذاشتم روی زمین و نفس‌نفس زنان گفتم...

- واویلا چه خبره بی‌بی؟ پدرم دراومد تا اینا رو خریدم. خدایی بگین مهمونا کی‌ان که اینطوری دس به جیب شدین؟

بی‌بی لبخند زد...

- گفتم خو دختر سولپیلیزه، همشه خو  اِسَدی، ها؟

- بله بی‌بی جون، بله، گرفتم...

بی‌بی بشکن‌زنان گفت...

- شب یلدوی من بسازم چل ستون چل پنجره، جانم چل ستون چل پنجره...
*****
رنگینک‌ها را گذاشتم وسط سفره و گفتم...

بفرما بی‌بی، اینم رنگینک، ولی خودمونیما عجب سفره‌ای شده...

- هاااااا، نپه ماخاسی نشه؟ 

- حالا فقط یه چیزی میمونه بی‌بی...

- چی‌چی؟

- مهمونا دیگه بی‌بی... حالا بگین بچه‌ها و عروسا و نوه‌هاتون کی میان بی‌بی؟

- کی گفته اونا ماخان بیان؟

- ینی چی بی‌بی؟ مگه نمیخوان بیان؟

- نع!

- نع؟

- نع... خیال کردی اینارِ بری اونا دُرس کردم؟ خیلی یادُم می‌کنن... ماخام توپ صد و شیش بخورن!
- وا! پس این سفره‌ی بالابلندو برا کی انداختین بی‌بی؟

- بری اینستاگرام!

- برا کی بی‌بی؟

- کَری دختر؟ گفتم خو بری اینستاگرام! ماخام عسک بیگیرم بذرم اینستا تا چیش همه کور شه!
 الانم گوشیته وردار شروع کن عسک گرفتن... یَی طور‌ی‌ام  بیگیر که همه چی قشنگ بفته!

- وا بی‌بی، پس این خوراکیا رو چیکار کنیم؟ خراب میشن اینا که...

- بری اونم یَی فرکی درم...

- چه فکری بی‌بی؟

- عسکا رِ که گرفتیم، زنگ می‌زنم مش موسی هم بیا دور هم باشیم...

چند لحظه‌ای ساکت شد...

- اصن بری چه بعداً؟ بذا هی حالا زنگ بزنم تا پیرمردو پاشه بیا...

- فقط یَی چی گلاب...

- بله بی‌بی؟

- مش موسی که اومد، ای آهنگو رَم بذار...

- کدوم آهنگ بی‌بی؟

- آخ تو شب یلدای منی... دیوونه‌ی دوس داشتنی...!

 گلابتون
نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها