از دید شاه حتی همسر او نیز نمیتوانست از این قاعده مستثنی باشد و عَلَم به عنوان ناظری زیرک داستان مشاجرهای میان این دو را سر شام نقل میکند: «..معلوم میشود شاهنشاه دلخوری شدیدی دارند. نمیدانم ریشه آن چیست. شاید روی این اصل باشد که به هر صورت به قول سعدی دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. از موقعی که علیاحضرت شهبانو سمت نایبالسلطنه پیدا کردهاند ... این بریدگی احساس میشود، در صورتی که خود این کار به امر شاهنشاه شده است.» (یادداشت ۷ دی ۱۳۴۹).
در این سالها شهبانو فرح گاهی به تنهایی سفری به استانها میکرد و رفتار ساده و پاکدلانه او سخت بر دلها مینشست و عَلم آورده است که: «غفلتاً شاهنشاه به من فرمودند که پس از مراجعت از آمریکا به آذربایجان میرویم. برای من باعث تعجب شد. بعد که استقبال مردم کرمانشاه از علیاحضرت را در جراید دیدم احساس کردم که عکسالعمل آن است.» (یادداشت ۲۸ فروردین ۱۳۵۴).
حال در چنین جوّ آکنده از خودستایی و چاپلوسی، شاه انتظار داشت که رسانههای گروهی کشور، مردم را «ارشاد» کنند. در خبرهای رادیویی، روش جاافتاده و مورد پسند این بود که رویدادها برحسب تقدم تشریفاتی کسانِ ذکر شده در خبر - ونه بر پایه اهمیت ذاتی آن - آورده شود. در نتیجه فارغ از این که در ایران و جهان چه میگذشت، نخست خبرهای مربوط به شاه و سپس به ترتیب تقدم بقیه افراد خاندان سلطنتی و به دنبال آن دیگر رویدادها نقل میشد. اگر به مثال، شاه سخنی هرچند پیش پا افتاده گفته یا شب پیش سر میز شام به افتخار رئیس کشوری نطقی تشریفاتی ایراد کرده بود، سراسر آن نقل میشد. برنامه خبری که در ساعتهای اصلی میبایست نیم ساعت باشد، بیش از یک ساعت به درازا میکشید و خبرهای مهم هنگامی نقل میشد که شنونده فرسوده شده و احتمالاً رادیو را بسته بود. از این گذشته، محتوای خبری رادیو نیز بسیار خسته کننده و پر از ستایش کارهای بزرگ شاه و پیشرفت کشور بود. گویی در هیچ کاری کوتاهی نمیشد و به وارونه همه کشورهای دیگر، در ایران هیچ کس شکایتی نمیداشت و از سیاست دولت ناخرسند نمیبود. در این میان چه بسا سراسر مقالههایی که به هزینه وزارت اطلاعات و گردشگری - در روزنامههای خارج کشوردرج شده بود - خوانده میشد و این را نیز شاهدی درباره پیشرفت بی چون و چرای کشور میشمردند. در نتیجه آنان که مایل بودند به راستی بدانند در درون و بیرون کشور چه گذشته است، بهتر میدیدند برنامههای رادیوهای بیگانه را دنبال کنند.
وضع روزنامههای داخلی نیز به همین منوال بود و کوچکترین نکتهای که به مذاق شاه خوش نمیآمد موجب توبیخ مسئول روزنامه میشد. فرض بر این بود که اینان باید خود بدانند برای شاه چه رویدادهایی دلپذیر است و باید درباره آن خبری درج کنند و از چه خبر یا کسانی خوشش نمیآید و نباید درباره آنان چیزی بنویسند، یا اگر هم مینویسند نباید ستایش کنند و به نیکی نام برند. مثلاً تختی قهرمان کشتی که در میان مردم محبوبیت فراوانی داشت و زمانی سخت مورد توجه شاه بود، به علت گرایش به جبهه ملی مغضوب شد و هنگامی که به علت نامعلومی خودکشی کرد، روزنامهها تقريباً این رویداد را نادیده انگاشتند. واکنش چنین رفتار ناروایی این بود که مراسم سوگ تختی و شرکت انبوهی از مردم که چه بسا گرایش سیاسی خاصی نداشتند، تبدیل - یا تعبیر - به تظاهرات علیه رژیم شد. روی هم رفته و به رغم بودجه عظیمی که صرف تبلیغات میشد، مردم نسبت به خبرهای رسانههای گروهی داخلی بی اعتنا بودند و علت این امر گذشته از عدم امکان مشارکت آنان در فرایند تصمیمگیری سیاسی، شیوه ناشیانه تبلیغاتی بود.
در نتیجه در بیشتر موردهایی که به رهبری شاه موفقیتهایی نصیب کشور شد، هیجان چندانی در افکار عمومی پدیدار نگشت و گاهی شاه نیز از این امر آگاه بود. برای مثال خود او اذعان داشت که اگر مردم از موفقیتهای نفتی خوشحال نیستند، «.... حق دارند. نه از جریان خبر دارند و نه به بازی گرفته شدهاند.....» و عَلم میافزاید: «من نمیدانم این نکتهی این قدر اساسی و بزرگ را چه طور تا این اندازه شاهنشاهِ با فراست و بزرگ ما در بوته فراموشی میگذارند؟ (یادداشت ۲ خرداد ۱۳۵۲).
یک بار نیز شاه ایراد میگیرد که چرا مردم میگویند قیمتها بالا رفته است و تعجب میکند که چرا پیشرفت کشور را نمیبینند. عَلَم یادآور می شود که وقتی موفقیتی نیز به دست میآید، دستگاه تبلیغاتی آنچنان گزاف میگوید و از شاه چاپلوسی میکند که مردم بیزار میشوند. «مثلاً در قضیه نفت یا جزایر که واقعاً فتح بزرگی فرمودید، آنقدر مبالغه شد که حتی من هم که به عظمت کار واقف بودم، سرخوردم و بیزار شدم ...» (یادداشت ۳۰ فروردین ۱۳۵۱).
ادامه دارد
برگرفته جستارگونهای از:
عالیخانی، علینقی (1393) یادداشتهای عَلَم، جلد اول، تهران: کتاب سرا، صص 109 تا 112
نظر شما