تعداد بازدید: ۲۹۸
کد خبر: ۱۱۴۳۴
تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۴۰۰ - ۱۳:۵۷ - 2021 04 December
سالهای واپسین حکومت شاهنشاهی
بخش بیست و یکم
همه کسانی که با شاه سر و کار داشتند ناچار بودند با این وضع بسازند و در برابر شاه چنان رفتار کنند و چیزهایی را بر زبان بیاورند که برای او خوشایند باشد. بسیاری در این شرایط دچار دوگانگی شخصیت شده بودند؛ یکی آنچه به راستی بودند و در ته دل می‌اندیشیدند و دیگری آن چه می‌بایست وانمود کنند که هستند. 

عَلَم در یادداشتهای خود آورده است که ملک حسین پس از چند روز اقامت در ایران، آهنگ سفر به لندن داشت و در فرودگاه مهرآباد نخست‌وزیر، رئیس ستاد و رئیس سازمان امنیت اردن نیز که از عمان به تهران پرواز کرده بودند به او پیوستند. «من بسیار خوشم آمد که ملک صورت تمام عمله و اكره خود را از نخست‌وزیر تا پایین بوسید، با آن که آنان دست او را نبوسیدند...» (یادداشت ۱۹ تیر ۱۳۵۲).

ولی شاه بیش از پیش می‌پنداشت که رفتار اطرافیان او پاکدلانه و نشان باور راستین آنان است. یک بار شاه در نشستی اعلام می‌دارد که صاحبان صنایع باید ۳۰٪ از سهام شرکتهای خود را به کارگران واگذارند. پس از پایان جلسه از عَلَم می‌پرسد آیا به نظر او همه صاحبان صنایع این توصیه را خواهند پذیرفت؟ «...عرض کردم تردید ندارم، زیرا مردم حس می‌کنند که نیات شما در راه رفاه آنهاست. همان مالکینی که خیال می‌کردند چون املاک آنها را گرفتید دنیا خراب شد، حالا می‌فهمند که اگر اعليحضرت این کار را نکرده بودند حالا نه از تاک نشان بود و نه از تاک‌نشان. باری یک ساعتی شرفیاب بودم و صحبت از این مقوله بود. فرمودند: چیز عجیبی است که وزرا هم می‌گویند آنچه می‌گویی ما فوراً به آن عقید قلبی پیدا می‌کنیم. من دیگر آنجا حرامزادگی و بدجنسی نکردم که پته آنان را به روی آب بیندازم...» (یادداشت ۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۱). 

چندی بعد عَلم مهمانی شب پیش به مناسبت دیدار رئیس ستاد ارتش اسرائیل را گزارش می‌دهد؛ «عرض کردم: دیشب که با رئیس ستاد ارتش اسرائیل صحبت از پیشرفتهای کشور بود، ارتشبد ازهاری رئیس ستاد ارتش ایران که سر میز من بود گاف عجیبی کرد و گفت: ما اگر کاری می‌کنیم علتش آن است که بی‌نهایت از شاهنشاه می‌ترسیم و اگر کارها سر موقع انجام نشود، شدیداً مؤاخذه می‌شویم. فرمودند: کجای این حرف گاف است؟ عرض کردم: آخر باید کارها را از روی حس وطن‌پرستی و علاقه بکنند، نه از ترس، فرمودند: خیر! هیچ هم گاف نکرده است، یعنی تو هم تکلیف خود را بدان و از این فضوليها نکن....» (یادداشت ۲۶ مرداد ۱۳۵۱).

شاه آرزو داشت همگان او را مردی بی‌مانند در سراسر تاریخ ایران بدانند. عجیب این که نسبت به پدرش -که بی‌گمان مردی استثنائی و سازنده بود - حساسیت غریبی داشت و در هر فرصتی به گونه‌ای یادآور می‌شد که کارنامه خود او درخشانتر از پدرش است. یک بار که سخن از پادشاهان گذشته به میان می‌آید، شاه می‌گوید: « پادشاهان ما بیچاره‌ها تمام عمر خود را به جنگ و ستیز گذراندند و وقت عمران و آبادی نداشتند. حتی پدر من، بیچاره فرصتی برای کار مثبت پیدا نکرد. گرچه ارتش ایران را ساخت، گرچه راه‌آهن ساخت، گرچه ایران را از پراکندگی نجات داد، گرچه بانک ملی را بنیان نهاد، گرچه راه‌ها را ساخت و رفع حجاب کرد و غیره و غیره؛ ولی نه فرصت پیدا کرد و نه وسایل و پول داشت که بتواند کار ما را بکند.» (یادداشت ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۲).

هنگامی نیز که عَلَم به کتابی که علی دشتی درباره رضاشاه در دست نوشتن داشت، اشاره کرده و یادآور می‌شود که نکته‌هایی نیز درباره شاه در آن نگاشته شده است، شاه می‌گوید: «... آخر این کتاب مربوط به پدر من است. چه طور ممکن است نسبت به من هم در آن جا مطلبی بنویسد؟....» و عَلم با طنز همیشگی خود می‌افزاید: «مسلم شاهنشاه به حق خیال می‌کنند که از پدرشان بزرگتر هستند و نباید تحت‌الشعاع پدر قرار گیرند.» (یادداشت ۸ بهمن ۱۳۵۴).

از زندگان نیز هیچ کس نباید بیش از حد متعارف اظهار وجودی بکند و محبوبیتی به دست آورد. هنگامی که نخست‌وزیر یا دولتیهای دیگر در نشستی حضور می‌یافتند یا به شهرستانها سفری می‌کردند، ابراز احساسات مردم از راه فریاد «زنده باد شاه» به گوش می‌رسید، در حالی که شاه در میان آنان نبود. اگر هم تازه واردی ناآشنا مقامهای حاضر را مخاطب شعار «زنده باد» خود می‌کرد، آن بیچاره‌ها و اطرافیانشان بی‌درنگ خطای او را یادآور می‌شدند. کسان بسیار نزدیک به شاه، هشیار بودند که در این زمینه خود را دچار دردسر نکنند. یکی از دوستان عَلم به او می‌گوید که در برنامه فارسی بی‌بی‌سی از خانواده عَلم به خوبی یاد شده است. عَلم سخت ناراحت می‌شود که با سوءظن فوق‌العاده شاه چه بگویم و چه جور تعبیر کنم؟» (یادداشت ۱۴ آبان ۱۳۵۲). 
سرانجام تصمیم می‌گیرد موضوع را فوری به شاه گزارش کند تا دیگران برای او مایه نیایند. 
ادامه دارد
برگرفته جستارگونه‌ای از:
عالیخانی، علی‌نقی (1393) یادداشتهای عَلَم، جلد اول، تهران: کتاب سرا، صص 107 تا 109
نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها