تعداد بازدید: ۳۲۶
کد خبر: ۱۱۴۲۷
تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۴۰۰ - ۱۳:۴۱ - 2021 04 December
شهر هرت
ماجراهای من و بی‌بی
بی‌بی همانطور که با سیم ظرفشویی به جان قابلمه افتاده بود گفت:

مرده‌شورُته بزنن گلاب، خدا اَ سرُت نگذره که منِ پیرزن نخوام ویسَم سر پیری ظرف بوشورم...

جارو برقی را خاموش کردم و نفس‌زنان گفتم:

- ای بابا، چی میگی بی‌بی جون؟ تا اونجایی که من یادمه خودتون تقسیم کار کردین و گفتین گردگیری و غذادرست کردن و لباس شستن و جاروکردن و خرید کردن با من، ظرف شستن با شما! یادتون نیس؟

- حالا من یَی شِکَری خوردم، تو نبویه بیگی بی‌بی نیخوا؟ نبویه بییِی اینارِ اَ دس من بُسونی؟

- بی‌بی جون این که ناراحتی نداره، باشه، اصلاً شما اجازه بدین، کارا تموم شه، میام این دوتا بشقابم می‌شورم...

- خُبه خُبه، یَی طوری میگه دو تا بشقاب انگا ظرف شُسَن من هیچ کاری نیس! کوری؟ نیبینی یَی ساعته درم قابلمو رِ میسُوئونم؟

- بی‌بی من بیجا کنم. میگم بذارین میام خودم می‌شورم دیگه.

- اصلاً من بری چه درم با تو بحث می‌کنم؟ بری چه بیام منت تو رِ بکشم گلابی؟ هی امروز، هی امروز میرم یَی ماشین ظرفشوری میسُنم میام می‌ذَرم گوشِی آشپزخونه، هم سنگه هم رنگ... هم با خودُش کار می‌کنم هم چش بقیه درمیا!

- وا! بی‌بی ماشین ظرفشویی می‌خواین چکار؟ والا اینا خرجای بیخوده، میگم اگه سختتونه خودم می‌شورم، گفتم که...

- لازم نکرده، نسونم که آرزوش تو دلوم بونه! اَ پولام استفاده نکنم بذرم بری کی؟بری یکی مث ننت و زن عاموات که صب بخورن یَی خدابیامرزیمَم نگن؟

- بی‌بی جون اینا چه حرفیه؟ من فقط میگم...

- تو اصن نیخوا حرف بزنی... اصن نیخوا نظر بیدی... هی بعدظهر میری بازار یَی ماشین ظرفشور خوبی میسُنی مییِی. اَ مش کاظمم میگم بیا با ماشینُش بارَُش کنه بیا....
*****
ظرف‌ها را که جمع کردم بردم توی آشپزخانه، بی‌بی بادی توی خودش انداخت و گفت:
ظرفارِ بذا رو کابینت تا بذرموشون تو ماشین...

ظرفها را گذاشتم روی کابینت و رو به بی‌بی گفتم:
- بفرما بی‌بی، فقط... 

- فقط چی‌چی؟

- فقط بی‌بی این ماشینای ظرفشویی مایع مخصوص خودشونو دارنا...

- وووی، مایع مخصوص دیه چی‌چیه؟ من هو قوطی ریکائو رِ درم به زور میسونم، ینی دیَم بویه برم پول بدم؟

- بله دیگه بی‌بی جون، درضمن...

- دیه چی‌چی میگی؟

- قبل از اینکه ظرفارو بذارین تو ماشین، باید آشغال ظرفارو بگیرین، بشقابا سرجای بشقابا، قاشقا و ظرفای شیشه‌ای‌ام سر جای خودشون...

- واویلا، دختر میه من کمر درم که باخام ای کارا رِ بکنم؟ ای دیه چه مسقره بازیه؟

- ظرفشویی همینه دیگه بی‌بی جون...

بی‌بی چیزی نگفت و با غرغر ظرفها را تمیز کرد و درون ماشین چید...
*****
ماشین که از حرکت ایستاد بی‌بی درِ آن را باز کرد...

- گلاب...

- جانم بی‌بی...

- اینا بری چه ایطورن؟

- چطورن بی‌بی؟ خوبه که...

- کجاش خوبه دختر؟ نیگا  نیگا قابلما بکن... انگا یَی اووی زدی تَشو ولُش کردی... نه برقی ‌میزنن نه سفیدن، اصن قابلمه رِ بویه بوسوئونی!

- چی بگم والا بی‌بی؟

- چی‌چی بگم و مرض... ای همه پول دادم بری ای ظرفشوییو حالا هی؟

- چی بگم والا بی‌بی؟ من که...

- حرف نزن گلاب... حرف نزن... میگم چیطوره اَ ننت بگم ای رِ وردَره بری جهیزیه تو!

- ولی من ماشین ظرفشویی نمیخوام بی‌بی...

- تو بیخود می‌کنی نیخِی... مردم چی‌چی میگن؟!!

گلابتون
نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها