منوچهر نیستانی
زادهی ۴ مرداد ۱۳۱۵ کرمان، دبیر ادبیات و شاعر معاصر ایرانی که در قالبهای گوناگون غزل، شعر نو و شعر بیوزن اشعار قابل توجه، نو و عمیقی سروده است. مدتی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به کار شد و اشعار و ترانههایی برای کودکان سرود.
اولین دفتر شعرش با نام «جوانه» در سال ۱۳۳۳ در کرمان منتشر شد. «خراب»، «دیروز، خط فاصله» و «دو با مانع» از دیگر آثار اوست.
نیستانی از شاعران مطرح و پربار معاصر محسوب میشود که دارای زبان شعری مستقل و استوار است. شعر نیستانی شعری است اندوهگین، آمیخته به طنزی تلخ که با زبانی ساده و بیپیرایه از جهان پیرامون خویش سخن میگوید.
به دلیل ابتکارات نو و شیوه خاصی که در سرودن غزل آغاز نمود، وی را پدر غزل نوین ایران نیز نامیدهاند. نیستانی در صبح پنج شنبه ۲۷ اسفندماه ۱۳۶۰ در حالی که ۴۵ سال بیشتر نداشت دچار سکته قلبی شد و زندگی را وداع گفت.
چند شعر از او: (شعر اول در سوگ جلال آلاحمد)
آن چه از یاران شنیدم آن چه در باران گذشت
آن چه در بارانِ ده آن روز بر یاران گذشت
هایهای مستها پیچید در بن بستها
طرح یک تابوت در رؤیای بیماران گذشت
کوهها را در خیال پاک تا مرز غروب
سیلی از آوای اندوه عزاداران گذشت
کاروان دختران شرمگین روستا
لاله بر کف در مهی از بهت بسیاران گذشت
در ته تاریک کوچه یک دریچه بسته شد
انتظار بیسرانجام بد انگاران گذشت
جای پایی ماند و زخمی سبزهزاران را به تن
جمعه جانانه گلگشت عیاران گذشت
تا به گورستان رسد دیدار اهل خاک را
ماهتاب پیر لنگان از علفزاران گذشت
******
زِ ما دو خاطرهی بی دوام میماند
ز می نه حال که دردی به جام میماند
چه سالها که زمین بیمن و تو خواهد گشت
که صید میرمد از دام و دام میماند
از این تردد دایم که در نظرجاری
کدام منظرهی مستدام میماند
خطوط منکسری با شتاب میگذرند
بر این صحیفه که گفت از تو نام میماند
چه سایه وار سواران در آستان غروب
چه نقشی، از که در این ازدحام میماند؟
چه باغها به گذرها پر از شکوفهی سیب
چه عطرها که تو را در مشام میماند
ستارهها و سحرها و صخرهها و سفر
چه خوب زین همه بر جا کدام میماند
مسافران ز عطش دسته دسته میمیرند
و چشمه حَیَوان در ظلام میماند
نظر شما