تعداد بازدید: ۳۱۱
کد خبر: ۱۱۲۰۵
تاریخ انتشار: ۲۲ آبان ۱۴۰۰ - ۱۸:۵۶ - 2021 13 November
با اعضای خانواده زده بودیم به کوه برای تفریح؛ ظهر یک روز تعطیل. هوایی دلچسب و روح‌نواز، و کوهی خلوت و آرام. آفتاب دلپذیر پاییزی خنکاری هوا را کم می‌کرد.

در میانه کوه بودیم. بچه‌ها حسابی به نفس افتاده بودند. با خواهش و اصرار مجبورمان کردند کمی بنشینیم.

در جایی مناسب توقف کردیم. گفتیم نفسی تازه کنیم و آبی بنوشیم.

ناگهان دخترم جیغ کوتاهی کشید و فرار کرد. با نگرانی جلو رفتیم. دقیق نشسته بود کنار لانه مورچه‌ها و چندتایی به  او حمله‌ور شده بودند.  بعد از تکاندن مورچه‌های عصبانی از روی لباسش، چند متری آنطرف‌تر نشستیم و بحث درباره مورچه‌ها بالا گرفت. مجبور شدم جملاتی سر هم کنم درباره فواید مورچه‌ها تا دخترم را که می‌گفت: «اصلاً مورچه چه به درد می‌خورد»، قانع کنم که هر موجودی حتی سوسک! برای طبیعت فوایدی دارد.

بگذریم ... ناگهان سؤالی به ذهنم رسید. پرسیدم: آیا حاضرید به مدت نیم ساعت کنار خانه سوسک‌ها بخوابید؛ ولی در قبال آن یک آرزوی شما را برآورده کنند؟

دخترم همان اول خودش را جمع کرد و گفت: نه!

بقیه اما با کمی مکث و تفکر قبول کردند.

پسر خواهرم گفت: من یک اسباب‌بازی فروشی پر از انواع اسباب‌بازی می‌خواهم.

خواهرم گفت: یک طلافروشی پر از طلا و جواهرات.

همسرم گفت: یک خانه بزرگ وسط یک باغ زیبا کنار دریا در رامسر.

پسرم هم آرزوی یک لامبورگینی زرد کرد.

به من گفتند: تو چی؟ حاضری؟

گفتم: این چیزها را که گفتید خیلی‌ها دارند. یک مغازه پر از طلا، یک لامبورگینی زرد، یه خانه و باغ بزرگ در بهترین جاهای دنیا. آنها بدون این که بخوابند کنار سوسک‌ها به این همه دارایی رسیده‌اند. 

من آرزوی سلامتی کامل می‌کنم: هم سلامت جسم و هم سلامت روح. کسی که روحش سالم باشد، می‌تواند با اراده به همه اینها برسد بدون این که بخواهد کنار لانه سوسک‌ها بخوابد.

به نظرم جواب خوبی داده‌ بودم و همه درس خوبی گرفته‌ بودند. آن روز گذشت و به خانه برگشتیم.
 بچه‌ها داستان را برای مادربزرگ تعریف کردند. او هم با لبخند به آنها نگاه می‌کرد. ناگهان دخترم از او پرسید: مادر جان! شما چی؟ شما چه آرزویی می‌کنی؟ حاضری کنار لانه سوسک‌ها بخوابی؟
مادربزرگ ابتدا گفت: چه کاریه آخه؟

اما دخترم اصرار کرد. مادر با آن سوادِ نداشته و سن بالا، جوابی داد که من را تا چند روز به فکر وا داشت.

او تبسمی کرد و گفت: همه اینها که گفتید جای خودش خوب است اما من فقط یک چیز آرزو می‌کنم. این که خدا ازم راضی باشه.
نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها