امین رجبی/ مدیرمسئول نیتاک
همین ابتدا باید گفته شود که نگارنده در این نوشتار قصد ارائه توصیه اخلاقی ندارد که خود را سخت به آن محتاج میداند.
قصد آن است که از منظری شبه جامعهشناختی به یک آسیبِ پنهان پرداخته شود.
ما مردمِ جهانِ سوم و صدالبته ایران، از یک ناهماهنگی مزمن رنج میبریم و هر چه میگذرد، بیشتر در کلافِ سردرگمِ ناهماهنگی گرفتار میشویم. همین است که همواره مَثَلِ «سال به سال قربون پارسال» وِرد زبان مردم است و آن را زیبنده حال و احوال و روزگار خود میدانیم.
ناهماهنگی حالتی است که اجزای یک سیستم با هم هماهنگ عمل نمیکنند و آن مجموعه خواهناخواه دچار به هم ریختگی، اتلاف منابع، دور شدن از هدف، و از دست دادن فرصتها میشود و این طبیعی است.
در یک دستگاه موسیقی اگر همهی کلیدها و سیمها در یک نظام هماهنگ کار نکنند، ساز ناکوک میزند و صدای گوشخراشی میدهد. چه برسد به یک ارکستر که هر نوازنده باید در جای خودش باشد و به موقع و هماهنگ با دیگران بنوازد.
صدایی که از چنین ارکستری بیرون میآید روحنواز و دلنشین است. اما اگر فقط یکی از اعضا ساز خودش را بزند و یا سازش کوک نباشد، چه بر سر آن صدای دلنشین خواهد آمد؟
همه افراد حاضر در یک رژه یا رقص گروهی باید هماهنگ و منظم باشند و اگر تعدادی و حتی یکی کار خودش را بکند و کاری به دیگران نداشته باشد، همهچیز به هم میریزد.
پس باید هرچیزی و هر کسی در جای خودش باشد، بالا و پایین رعایت شود، سرعتها میزان باشد، ترتیبها حفظ شود، جایگاه افراد به هم نریزد، و در کل همهی اجزا هماهنگ باشند.
این هماهنگی برای یک سیستم بزرگ مثل جامعه بسیار حیاتیتر و ناهماهنگیِ در آن بسیار مخربتر است.
با اندک تأملی در مییابیم که جهان سوم و البته ایرانِ ما در یک ناهماهنگی عجیب و غریبِ اجتماعی به سر میبرد و میتوان بدون اغراق گفت که تقریباً کمتر چیزی در سر جای خود قرار دارد.
شایستهسالاری حاکم نیست و عموم نخبگان به جای صدر در ذیلِ جامعهاند. در حالی که نیکوترین حالت برای هر جامعهای آن است که بهترینها را برگزیند.
ترافیکِ ما نماد دیگری از ناهماهنگی است. سرعت رفتنها، ترمزهای ناگهانی، رعایت نکردن قانون، صدای پیدرپی بوق، موتورسواریهای خطرناک، و همه و همه یک بلبشوی عجیب و غریب است.
شهرسازی ما نماد دیگری است از بینظمی و ناهماهنگی. ساختمانهای تودرتو، معماریهای انفرادی و خودرأیانه، و برجهای بلندبالا کدامشان منادیِ یک نظامِ هماهنگ شهرسازی است؟ این را مقایسه کنیم با معماری نقشجهان اصفهان، مسجد و بازار وکیل شیراز، و خانههای سنتی یزد. قدم زدن در میان ساختمانهای ناهماهنگ -حتی اگر لوکس و پرزرق و برق باشند- چه اثری بر ما میگذارد؟ و در مقابل قدم زدن در میدان نقش جهان اصفهان چه حس و حالی به ما میدهد؟
این که چیزی در جامعه سر جای خودش نیست، در مدیریت جامعه نیز هویداست؛ در اقتصاد، فرهنگ، سیاست، درمان، ورزش، نظام آموزشی و و و و ... در همهچیز میتوان به وفور ناهماهنگی دید.
این زندگی در ناهماهنگیها چه بر سر ما میآورد؟
اما در مقابل، در کشورهای اسکاندیناوی شامل سوئد، نروژ، دانمارک و فنلاند، جامعه در یک سیستم هماهنگ پیش میرود.
به عنوانِ مشتِ نمونهی خروار، در این کشورها اگر یک فرد به بیماری لاعلاج و فلجکنندهای مبتلا شود و حتی اگر امیدی به زنده ماندنش نباشد، دولت او را رها نمیکند و در یک سیستم هماهنگ مورد حمایتِ واقعی و نه شعاری قرار میدهد. حتی خانه او را مناسبسازی میکند، به خانوادهاش مشاوره میدهد، به فرزندانش رسیدگی میکند، درمان او را پی میگیرد، درآمد او را تضمین میکند، برای او پرستار میفرستد، سعی میکند او را به بدنه جامعه متصل نگه دارد تا به افسردگی نیفتد، و حمایتهای شگفتآوری که برای فقط یک خانواده به کار میگیرد. (نمونه واقعی آن در کتاب «مرگنامه اولا کارین» آمده که در همین شماره معرفیِ آن را آوردهایم)
این را مقایسه کنیم با ایرانِ خودمان و یک جانباز قطع نخاع که برای وطن جنگیده و جان خود را به میدان برده و حالا ناتوان و زمینگیر است. چه به روز او و خانواده او میآید و جامعه و حکومت چگونه آنها را مورد حمایت قرار میدهد؟
در آن کشورها و بیشترِ کشورهای جهانِ اول و حتی دوم، سعی میشود زندگی مردم روز به روز بهتر و بهتر باشد.
البته نباید مطلقانگاری کرد و همهچیزِ آن کشورها را سفید و بینقص دید. ولی هدفِ ما از ذکر این مثال، ارائه یک شمای کلی از زندگی مردمان آنجا و ایران است.
در این شرایط شاید همه ما وسوسه شویم که گوشهای بنشینیم و دولت و مسئولان را مقصر بدانیم و خودمان را تبرئه کنیم. البته که این راحتترین کار است. ولی با عرض معذرت باید نیشتری به خود بزنیم و بگوییم که مشکل، بیشتر از خودمان است و درونِ ناهماهنگِ ما مردم جهان سوم. ناهماهنگیای که در بیرون هم نمود یافته و در رانندگی، شهرسازی و مدیریت ما خود را نشان میدهد.
اگر رانندگی ما بد است، قوانین را زیر پا میگذاریم، حق دیگران را راحت نقض میکنیم، و خودرومان تمیز و مرتب نیست، تقصیر اینها بر گردن مسئولان نیست و بعلاوه نشانی است از درونِ ناساز و ناکوک و ناهماهنگِ ما.
ناهماهنگیِ درونی نشانه این است که اجزای درونیِ ما سر جای خودشان نیستند.
بینظمی درونی و بیرونی، قانونگریزی، ظلم (در همه اشکالِ خود، حتی پارک خودرو در جای نامناسب)، مدیریت ضعیف اقتصاد خانواده، مطالعه نکردن، بیتوجهی به سلامت شخصی و خانوادگی، تغذیه نامناسب، نداشتن ارتباط مؤثر با خداوند و مسائل معنوی، ندادن اهمیت کافی به خانواده، نداشتن رابطه مؤثر و مفید با دیگران، و ... اینها همه نشاندهنده ناهماهنگی درونی است.
شخصی که هماهنگی درونی دارد، زندگی بیرونی او هم هماهنگ است، آرامش دارد، زود از کوره در نمیرود، قانونمند است، به سلامت خود توجه میکند، شجاع است، اجازه پایمال شدن حق خود و حتی دیگران را نمیدهد، اهل پارتیبازی و رشوه و ارتشاء نیست، و ...
بودن در کنار چنین شخصی چقدر لذتبخش و آرامش دهنده است.
بارها شنیدهایم که اگر خواهان اصلاح جامعه هستیم، باید از خودمان آغاز کنیم. به نظر حقیر، کلید ماجرا در همین هماهنگیِ درونی است که موجب هماهنگیِ بیرونی و اجتماعی میشود اگر بیشتر مردم به هماهنگی درونی برسند.
البته که حکومت و نظام هم بیگناه نیست. راهِ آغازِ اصلاح در جامعه از درون خودمان آغاز میشود و راهِ آن تربیت است. این تربیت هم برعهده خانواده است (وظیفه ما) و هم بر عهده نظام آموزشی کشور شامل آموزش و پرورش، آموزش عالی، رسانهها، سازمان دینی، و ... (وظیفه حکومت).
یک مادر، یک پدر، یک معلم، یک روحانی، و یک سلبریتی میتواند با تربیتِ درست و درون هماهنگِ خود، جامعهای را به هماهنگی برساند.
چنین باد
نظر شما