کافه کتاب
نویسنده: حبیب احمدزاده
انتشارات: سوره مهر
تعداد صفحات: 215
حوادث این رمان در آبادان و مربوط به سه روز از محاصره این شهر توسط نیروهای عراقی است. در رمان سعی بر این شده که به گونهای متفاوت و با نگاهی فلسفی به وقایع و رخدادهای جنگ پرداخته شود. قهرمان این رمان دیدهبان نوجوان ۱۷ سالهای است که به ناچار به جای دوست مجروحش راننده ماشین حمل غذا میشود.
عراقیها به سیستم رادار پیشرفتهای مجهز شدهاند و او در یک مأموریت به دنبال آن میگردد. این سیستم رادار همان ماشین قیامتی است که نویسنده برای یافتن آن با استناد به سه قسمت از کتاب مقدس قرآن، انجیل و تورات، فلسفه آفرینش انسان و زندگیاش در آخرت را از دیدگاه یک بسیجی نوجوان، روسپی زمان شاه و مهندس بازنشسته پالایشگاه آبادان که ترکیبی از گناه و بیگناهی، سادگی و مکاری و تقدس و کفر هستند، بازخوانی میکند.
این رمان تا به حال جوایز و افتخارات بسیاری را از آن خود کرده است.
ترجمه انگلیسی این رمان که توسط نایبرئیس مرکز مطالعات دانشگاهی خاورمیانه در دانشگاه راتجرز آمریکا انجام شده، در کنار کتابی از اورهان پاموک (برنده نوبل ادبیات سال ۲۰۰۹) بهعنوان منبع درسی در دانشگاه راتگرز آمریکا معرفی شدهاند.
علاوه براین، سردبیر روزنامه انگلیسیزبان آلبانین دیلی نیوز که پیش از این سفیر کشورش در سازمان ملل متحد بوده، ترجمه این کتاب را از زبان انگلیسی به زبان آلبانیایی انجام داده است.
نمایش «شطرنج با ماشین قیامت» که از همین کتاب اقتباس شدهاست در صدر ۱۴ نمایش برتر سال ۲۰۱۴ کانادا قرار گرفتهاست.
این رمان به زبانهای فرانسوی و عربی نیز ترجمه شدهاست.
نمونه متن رمان:
تلألؤ شعلههای غمناکِ پالایشگاه، بر صورتش افتاده و خیرگی چشم مصنوعیاش را بیشتر میکرد. دومین بار بود که بدخواب میشدم. بار اول، صدای انفجار مخزن بزرگ، بیدارم کرد. بالاخره مورد هدف قرار گرفت و میلیونها لیتر بنزین هواپیما را، همچون قارچ آتشینی، به آسمان فرستاد. حرارتش را همانطور که بر سایهبانِ سیمانی پشت بام دراز کشیده بودم، بر پوست صورتم حس میکردم و نور شدیدش، پردهی هر دو پلکم را بیاثر میکرد.
این، بار دوم بود. در حال آتشِ دهانه گرفتن، خوابم برده بود که با تکان دستش، بیدارم کرد. از هیچچیزی، بیشتر از بدخوابی شبانه منزجر نبودم. این را آقا قاسم، مسؤل مقرِ لبِ آب، میدانست و همیشه مراعاتم را میکرد.
نظر شما