شعردونی
خدابیامرز سید ابوالحسن طغرایی / طنزنویس سابق مجله توفیق / رحمالله من یقرأ الفاتحه مع الصلوات
معتادی در کنار جوی آبی نشسته و چون به حد کافی نشئه بود، کاغذی را با قلم به دست او دادند و از او خواهش نمودند که غزل و قصیدهای در عشق یارش بسراید. او هم قطعه زیر را سرود و در قبال هر مصراع چرتی زد و پس از آن دو دست را به دو طرف گشود و بعد به سینه خود کوبید و آن را ورزش و نرمش فرض کرد و مصرع دیگری سرود.
گلچین سرودههایش در ذیل میآید بگو ماشاءلله ...
*****
الا ای همنفس بی تو نفس در سینهام تنگ است
صباح و ظهر و شامم از فراقت سخت بیرنگ است
از آن روزی که عزم ترک کردم خوب فهمیدم
که دست من چلاق و هر دو پایم کاملاً لنگ است
به انگشتان انبر چون که آتش جای میگیرد
تو گوئی دانه یاقوت بر بالای اورنگ است
چو مست از دود میگشتم به کوه و دشت میگفتم
که اینها تابلو نقاشی مانی و ارژنگ است
خوشا بر حال معتادی که روز و شب به تنهایی
سر زانو نشسته میزند چرت و همه منگ است
نظر شما