تعداد بازدید: ۳۸۹
کد خبر: ۱۰۸۵۵
تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۴۰۰ - ۱۶:۵۱ - 2021 10 October
زبونُم لال، زبونُم لال
برای خرید جهیزیه دخترم به یکی از ابرفروشگاه‌های شهر رفتم! قیمتها را که دیدم مغزم سوت که چه عرض کنم زوزه کشید! لیست جهیزیه‌ای که دخترم از چشم و هم چشمی دختر عمه‌اش به من داده بود قیمتش سر به آسمان هشتم می‌رسید! قیمت یک یخچال فریزر و لباسشویی 10 برابر حقوق ماهیانه من بود!

صاحب فروشگاه که با یکی از بانک‌های شهر قرارداد داشت  نامه‌ای به دستم داد تا قسمتی از هزینه خرید جهیزیه را به صورت وام پرداخت کنم! با اعصاب خرد و خمیر نامه را به بانک بردم! 

کارمند افتتاح حساب شروع به ثبت اطلاعات شخصی من داخل سیستم کرد. به ثبت تلفن ثابت که رسید گفتم خانه ما تلفن ثابت ندارد و همگی  از موبایل استفاده می‌کنیم! گیر داد!

با ناراحتی و ناامیدی از بانک خارج شدم و روی پله‌های انجیر‌فروشی کنار بانک نشستم!

صاحب انجیر‌فروشی که از ظاهر آشفته‌ام متوجه حال خرابم شده بود سلام کرد و به سمت تپه انجیر کف مغازه‌اش اشاره کرد و تعارف کرد که میل کنم! تشکر کردم و  سفره دلم را برایش باز کردم!

لبخندی زد و روی یک کاغذ بیسکویت شماره ثابت مغازه‌اش را نوشت و گفت: این شماره را بده کارمند بانک خیالت راحت استعلام نمی‌کنند! فقط می‌خواهند گزینه‌های افتتاح حسابشان خالی نماند! انجیر‌فروش راست می‌گفت. شماره تلفن را که به دست کارمند بانک دادم بدون هیچ پرسشی وارد سیستم کرد و دفترچه پس‌انداز را به دستم داد!!!

بعد از آن نامه معرفی فروشگاه را به دست کارمند قسمت وام  دادم. نگاهی به نامه انداخت و گفت: مهر فروشگاه روی نامه نیست! با اعصاب خراب پرسیدم: شاید مسئول فروشگاه فقط امضاء می‌زند! 

اخمهایش را در هم کشید و از لابه‌لای پرونده‌هایی که جلویش تلنبار شده بود پرونده یکی دیگر از مشتری‌های همان فروشگاه را بیرون کشید و مهر گرد  آبی رنگی را نشانم داد و گفت: ببین نامه باید ممهور به مهر فروشگاه باشد!

نامه را گرفتم و چون می‌دانستم فروشگاه در آن ساعت بسته است. تصمیم گرفتم فردا مهر کنم و بیاورم!

انجیر‌فروش صدایم زد و من مشکلم را به او گفتم! خندید و گفت: مهر فروشگاه چه شکلی و استامپش چه رنگی بود؟! با تعجب گفتم: مُهر گرد با استامپ آبی!!!

نامه را گرفت و مُهر گردی را از میان چند مهر انجیر‌فروشی جدا کرد و پای نامه فروشگاه لوازم خانگی زد و به دستم داد!

 انجیر‌فروش نگاهم کرد و گفت: نگران نباش این را هم متوجه نمی‌شوند!

تا نامه را به کارمند  بانک دادم آن را گرفت نگاه کلی کرد و لابه‌لای بقیه مدارک پرونده‌ام گذاشت و گفت: از فردا می‌توانی ضامنت را بیاوری و وامت را بگیری!!!
قربانتان غریب آشنا!!!
نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها