نوشتاری از دکتر فرهنگ ارشاد
چکیده: محمد جعفر شعله، از خاندان حکومتی نیریز در دوران قاجاریه بوده است. او عمدۀ دوران زندگانی خود، یعنی از جوانی تا مرگ را در درازای پادشاهی ناصرالدین شاه سپری کرده است. فوت او در سال 1315 مهشیدی (حدود 2 سال پس از قتل ناصرالدین شاه بوده) و تولد او را چیزی حدود دهه 1240 حدس زدهاند. گرچه فرمان مشروطیت رسماً به وسیله مظفرالدین شاه در سال 1324 مهشیدی امضاء شد ولی مجموعه تحولاتی که به جنبش آشکار مشروطیت در ایران انجامید در زمان ناصرالدین شاه رخ داده، و آفرینش مثنوی فرهاد و شیرین شعله نیز در این برهۀ تاریخی روی داده است. البته نیریز دور از تهران و شهرهایی بوده که جنبش مشروطیت در آنها نمایانتر (مثل تبریز و اصفهان) بوده و همچنین قسمتی از عمر شعله با آشفتگیهای جانشینی حکومتی در نیریز گذشته است؛ با این همه جامعه نیریزی نیز از امواج تحولات جنبش مشروطیت بیتأثیر نبوده و مثنوی فرهاد و شیرین، سروده شعله گاهی بهطور مستقیم و بیشتر بهطور غیرمستقیم نشانههایی از نوگرایی و سنتشکنی مشروطهخواهی را نمایش میدهد. در این نوشتار هدف آن است مقایسهای جامعهشناختی (بهویژه جامعهشناسی ادبیات) بین فرهاد و شیرین شعله و خسرو وشیرین نظامی داشته باشیم.
از آنجا که هر رویداد اجتماعی و آفرینش ادبی در ظرف تاریخ انجام میپذیرد، بنابراین نوشتار حاضر در کل، بحثی جامعهشناختی- تاریخی است.
مقدمه
شعله (محمدجعفر نیریزی)، مثنوی فرهاد و شیرین خود را به اقتباس از نظامی شاعر بزرگ سده ششم و هفتم مهشیدی سروده است. نظامی (535- 614 مهشیدی) شاعری برجسته در تاریخ ادبیات فارسی است و دیوان معروف او - خمسه یا پنج گنج- اثری ماندگار در ادبیات جهان است. هوشنگ رهنما در پیشگفتار خمسه نظامی اشاره میکند که هگل در کتاب خود با عنوان فلسفه هنرهای زیبا در معرفی انواع (ژانرهای) ادبی، از نمونههای ایرانی و بهویژه از شاهنامه فردوسی یاد کرده و سپس میافزاید هنر حماسه در مرحله بعد به منظومههای عاشقانۀ بینهایت لطیف و دلنشینی گسترش مییابد که نظامی، بهروشنی از مهمترین سرایندگان این نوعِ ادبی شناخته میشود (هگل، نقل از رهنما، پیشگفتارخمسه نظامی، 1387: ص. پنج و شش). بر همین اساس، رهنما داستان عاشقانه خسرو و شیرین را اثری مهم در نوع ادبی یا ژانر «رمانس» برمیشمارد که نظامی به آن «هوسنامه» میگوید. با این همه، ممکن است داستان عشقی لیلی و مجنون و خسرو و شیرین در ژانر رمانس قرار بگیرد (گاهی داستان لیلی و مجنون را با رومئو و ژولیت شکسپیر هم مقایسه کردهاند)؛ ولی بهنظر میرسد هدف نظامی در تدوین و تنظیم هفت پیکر و اسکندرنامه (کتابهای چهارم و پنجم از مجموعه خمسه) پردازش داستان عاشقانه نبوده است. مثلاً در هفت پیکر، نظامی از سلطه بیگانگان بر ایران (غزنوی و سلجوقی غیر ایرانی از یک سو و نفوذ عمیق خلافت اموی و عباسی از سوی دیگر)، به ستوه آمده و آرمان استقرار حکومتی ایرانی را در سر میپروراند. چنانکه به طور تمثیلی و با استفاده از منابعی که برای تنظیم هفت پیکر استفاده کرده، تاج کیانی را بین دو شیر نهاده و بهرام را پیروزمندانه از این مهلکه بیرون میآورد و به پادشاهی ایران مینشاند. این نکته، تفسیر نویسنده مقاله از شعر نظامی در هفت پیکر نیست بلکه متن داستان بهروشنی گویای این قضیه است. معرفیِ هرچند ناقصِ خمسه نظامی در اینجا، تنها به این خاطر بیان شد که بدانیم نظامی در چه برهۀ تاریخی و فضای اجتماعی میزیسته و اثر گرانبهای او در چه شرایطی خلق شده است. دریغا که در شناخت ژرفتر این اثر ماندگار، پژوهش اندکی از سوی هممیهنان ما صورت گرفته و این چیزی نیست که سزاوار آن متفکر بزرگ بوده باشد. نویسنده این سطور که عمری را در تدریس نظریههای جامعهشناسی و از جمله رویکرد ساختارگرایی سپری کرده، فهم نظامی، فقط با توجه به مقولۀ «سخن و زبان» را چیزی در سطح فردیناند دو سوسور فرانسوی (بنیانگذار زبانشناسی اجتماعی و ساختارگرایی) میداند که حدود 8 قرن پس از نظامی و پس از دوران رنسانس میزیسته و با برخورداری از رهاوردهای عصر روشنگری نظریه خود را پرداخته است.
بنابراین، دنبالهروی شعله از خسرو و شیرین نظامی، کاری شجاعانه و درخور توجه است و بهنظر نمیرسد کار شعله، یک تقلید هیجانی یا حتی اقتباسی ساده از نظامی بوده باشد بلکه کاری جدی و فکورانه بوده است. اثر او یک اقتراح است. همانگونه که نظامی در بیتی تأملبرانگیز در مخزنالاسرار (کتاب اول و مبانی نظریِ مجموعه خمسه) خود را محک میزند و میگوید:
طبع که با عقل به دلالگی است چکیده: محمد جعفر شعله، از خاندان حکومتی نیریز در دوران قاجاریه بوده است. او عمدۀ دوران زندگانی خود، یعنی از جوانی تا مرگ را در درازای پادشاهی ناصرالدین شاه سپری کرده است. فوت او در سال 1315 مهشیدی (حدود 2 سال پس از قتل ناصرالدین شاه بوده) و تولد او را چیزی حدود دهه 1240 حدس زدهاند. گرچه فرمان مشروطیت رسماً به وسیله مظفرالدین شاه در سال 1324 مهشیدی امضاء شد ولی مجموعه تحولاتی که به جنبش آشکار مشروطیت در ایران انجامید در زمان ناصرالدین شاه رخ داده، و آفرینش مثنوی فرهاد و شیرین شعله نیز در این برهۀ تاریخی روی داده است. البته نیریز دور از تهران و شهرهایی بوده که جنبش مشروطیت در آنها نمایانتر (مثل تبریز و اصفهان) بوده و همچنین قسمتی از عمر شعله با آشفتگیهای جانشینی حکومتی در نیریز گذشته است؛ با این همه جامعه نیریزی نیز از امواج تحولات جنبش مشروطیت بیتأثیر نبوده و مثنوی فرهاد و شیرین، سروده شعله گاهی بهطور مستقیم و بیشتر بهطور غیرمستقیم نشانههایی از نوگرایی و سنتشکنی مشروطهخواهی را نمایش میدهد. در این نوشتار هدف آن است مقایسهای جامعهشناختی (بهویژه جامعهشناسی ادبیات) بین فرهاد و شیرین شعله و خسرو وشیرین نظامی داشته باشیم.
از آنجا که هر رویداد اجتماعی و آفرینش ادبی در ظرف تاریخ انجام میپذیرد، بنابراین نوشتار حاضر در کل، بحثی جامعهشناختی- تاریخی است.
مقدمه
شعله (محمدجعفر نیریزی)، مثنوی فرهاد و شیرین خود را به اقتباس از نظامی شاعر بزرگ سده ششم و هفتم مهشیدی سروده است. نظامی (535- 614 مهشیدی) شاعری برجسته در تاریخ ادبیات فارسی است و دیوان معروف او - خمسه یا پنج گنج- اثری ماندگار در ادبیات جهان است. هوشنگ رهنما در پیشگفتار خمسه نظامی اشاره میکند که هگل در کتاب خود با عنوان فلسفه هنرهای زیبا در معرفی انواع (ژانرهای) ادبی، از نمونههای ایرانی و بهویژه از شاهنامه فردوسی یاد کرده و سپس میافزاید هنر حماسه در مرحله بعد به منظومههای عاشقانۀ بینهایت لطیف و دلنشینی گسترش مییابد که نظامی، بهروشنی از مهمترین سرایندگان این نوعِ ادبی شناخته میشود (هگل، نقل از رهنما، پیشگفتارخمسه نظامی، 1387: ص. پنج و شش). بر همین اساس، رهنما داستان عاشقانه خسرو و شیرین را اثری مهم در نوع ادبی یا ژانر «رمانس» برمیشمارد که نظامی به آن «هوسنامه» میگوید. با این همه، ممکن است داستان عشقی لیلی و مجنون و خسرو و شیرین در ژانر رمانس قرار بگیرد (گاهی داستان لیلی و مجنون را با رومئو و ژولیت شکسپیر هم مقایسه کردهاند)؛ ولی بهنظر میرسد هدف نظامی در تدوین و تنظیم هفت پیکر و اسکندرنامه (کتابهای چهارم و پنجم از مجموعه خمسه) پردازش داستان عاشقانه نبوده است. مثلاً در هفت پیکر، نظامی از سلطه بیگانگان بر ایران (غزنوی و سلجوقی غیر ایرانی از یک سو و نفوذ عمیق خلافت اموی و عباسی از سوی دیگر)، به ستوه آمده و آرمان استقرار حکومتی ایرانی را در سر میپروراند. چنانکه به طور تمثیلی و با استفاده از منابعی که برای تنظیم هفت پیکر استفاده کرده، تاج کیانی را بین دو شیر نهاده و بهرام را پیروزمندانه از این مهلکه بیرون میآورد و به پادشاهی ایران مینشاند. این نکته، تفسیر نویسنده مقاله از شعر نظامی در هفت پیکر نیست بلکه متن داستان بهروشنی گویای این قضیه است. معرفیِ هرچند ناقصِ خمسه نظامی در اینجا، تنها به این خاطر بیان شد که بدانیم نظامی در چه برهۀ تاریخی و فضای اجتماعی میزیسته و اثر گرانبهای او در چه شرایطی خلق شده است. دریغا که در شناخت ژرفتر این اثر ماندگار، پژوهش اندکی از سوی هممیهنان ما صورت گرفته و این چیزی نیست که سزاوار آن متفکر بزرگ بوده باشد. نویسنده این سطور که عمری را در تدریس نظریههای جامعهشناسی و از جمله رویکرد ساختارگرایی سپری کرده، فهم نظامی، فقط با توجه به مقولۀ «سخن و زبان» را چیزی در سطح فردیناند دو سوسور فرانسوی (بنیانگذار زبانشناسی اجتماعی و ساختارگرایی) میداند که حدود 8 قرن پس از نظامی و پس از دوران رنسانس میزیسته و با برخورداری از رهاوردهای عصر روشنگری نظریه خود را پرداخته است.
بنابراین، دنبالهروی شعله از خسرو و شیرین نظامی، کاری شجاعانه و درخور توجه است و بهنظر نمیرسد کار شعله، یک تقلید هیجانی یا حتی اقتباسی ساده از نظامی بوده باشد بلکه کاری جدی و فکورانه بوده است. اثر او یک اقتراح است. همانگونه که نظامی در بیتی تأملبرانگیز در مخزنالاسرار (کتاب اول و مبانی نظریِ مجموعه خمسه) خود را محک میزند و میگوید:
طبع که با عقل به دلالگی است
منتظر نقد چهل سالگی است
(خمسه نظامی، 1387: ص. 25)
که معلوم است در دهۀ چهل سالگی بهآفرینش خمسه پرداخته و طبع شاعری و عقل فلسفی او با هم به مناظره پرداختهاند که حاصل آن چیزی بهنام خمسه شده و در آن نظامی که در دهۀ چهل سالگی به بلوغ شاعری و عقلی رسیده، اثر خود را به نقد دیگران گذاشته است. شعله نیز در این اقتراح به قریحهسنجی شخصی پرداخته و خود را در معرض سنجش اهل نظر قرار داده است. شعله میسراید:
تو را اندیشهای گر در ضمیر است
نمایی آشکارا، زود دیر است!
(شعله: کمیلی: ص. 77)
در این بیت دو نکتۀ قابل توجه وجود دارد. در مصرع نخست، شعله مدعی است که خودش هم در آفرینش فرهاد و شیرین، انگیزه و اندیشهای داشته که فراتر از یک اقتباس ساده از نظامی است و در مصرع دوم، استفاده از عبارت «زود دیر است»، تقلید شیرینی است که شعله از نظامی بهعمل آورده (چنانکه قیصر امینپور هم از این جمله قصار، تقلید خوشایندی کرده است). حتی سعدی و حافظ نیز در استفاده از بعضی عبارات قصار، وامدار نظامی هستند.
مقایسه برخی جنبههای برونی و درونی اثر نظامی و شعله
تردیدی نیست که اگر در این نوشتار کوشش میشود مقایسهای بین دو شاعر ایرانی (یکی با شهرت ملی و حتی جهانی و دیگری در سطح محلی) صورت گیرد این کار منحصراً از دیدگاه جامعهشناسی، بهویژه جامعهشناسی ادبیات است و نه ملاحظات دیگر. در همین باره نیز روشن است که منظور از جنبههای بیرونیِ مقایسهپذیر میان این دو شاعر، عمدتاً توجه به عوامل اجتماعی فراگیر بر زندگی آنهاست که در شرایط تاریخی و فرهنگی تحقق میپذیرند. و منظور از جنبههای درونی صرفاً تمرکز بر عوامل فردی و خانوادگی و جایگاه شاعر در شبکه روابط محلی و زندگی شخصی آنها و همچنین برخی ویژگیهای اثری است که از شاعر (یا هر هنرمند دیگر) بر جای مانده است.
خسرو و شیرین نظامی (و کل مجموعه خمسه) در برههای تاریخی آفریده شد که با دوران تاریخی زندگی شعله و آفرینش فرهاد و شیرین او هفت قرن فاصلۀ زمانی دارد. صرفنظر از این فاصلۀ زمانیِ قابل توجه، این دو برهۀ تاریخی که متعلق به تاریخ یک ملت واحد هستند تفاوت زیادی با یکدیگر داشتهاند. نظامی که احتمالاً تمامی عمرش را در گنجه (آذربایجان) گذرانده در دوران حکومت آخرین حاکم سلاجقه عراق میزیسته (همان طغرل شاه که بهجای پدرش قزل ارسلان به پادشاهی رسیده بود). سلاجقه عراق که رسماً وابسته به سلاجقه بزرگ در خراسان بودند، همواره با این حکومت مرکزی در کشمکش بودند. شاید قطعه معروف داستان پیرزن و اعتراض بیپروای نظامی به سلطان سنجر متأثر از روابط این دو کانون قدرت بوده است. افزون بر آن، خوارزمشاهیان هم که از دیرباز با غزنویان و سلاجقه، رقابت طایفهای و جنگوگریز و دسیسهچینی بر سر قبضه کردن قدرت و سلطه بر ایران را دارند، سرانجام طغرل سلجوقی را به زیر میکشند و انقراض حکومت سلجوقی را - حداقل در این منطقه - اعلام میدارند. و در واقع قدرت حکومتی بین غُزهای ترکنژاد سلجوقی به طایفهای دیگر یعنی قبچاقهای ترکمان میافتد. این الگوی دستبهدست شدن قدرت مبتنی بر وابستگی طایفهای- ایلی آنقدر در ایران ادامه دارد تا به یورش ویرانگر مغولان و تیموریان میرسد. این وضعیت دستبهدست شدن حکومتهای طایفهگرای خودکامه و قانونگریز که از غزنویان تا قاجاریه دوام دارد (1000 سال!) در تاریخ تحولات اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران تأثیری ژرف گذاشته است. جنبش مشروطیت که مهمترین شعارهای آن تأسیس عدالتخانه و قانون بود نقطه عطفی برای پایان دادن به این وضعیت بود.
و اما محمد جعفر شعله که بخش عمدۀ زندگانی خود را در دوران حکومت ناصرالدین شاه گذرانده، وضعیت خاص خود را داشته است. البته ناصرالدین شاه هم حکومت خودکامۀ ایلتبار و طایفهگرای داشته که از این جهت بیشباهت به دوران غزنوی نبوده است (برای مطالعه بیشتر درباره حکومتهای مبتنی بر نظام طایفهای - ایلی مراجعه کنید: ا. ح. آریانپور،1351؛ ارشاد، 1396).
اما در همین دوره، بزرگمردانی چون قائممقام فراهانی و امیرکبیر نقش تأثیرگذار خود را ایفا نمودند؛ هرچند آن دو شخصیت بزرگ با مرگی تأسفبار به تاریخ پیوستند ولی تأثیر ژرف آنها بر جامعه ایرانی انکارناپذیر است. مهمتر از آن، پرورش یافتن روشنفکرانی مانند میرزا عبدالرحیم طالبوف، حاج زینالعابدین مراغهای و دیگران، تأسیس چاپخانه (چاپ سنگی) و انتشار روزنامه است که تأثیر تعیینکنندهای بر تقویت و گسترش رویدادهایی داشتند که به واقعه تحریم تنباکو (همه در زمان ناصرالدین شاه) و سپس به انقلاب مشروطیت انجامید. شاید بتوان در همینجا اشاره کرد که مثنوی فرهاد و شیرین شعله به خط نستعلیق آقا سید محمدبن میرزا ابوالفتح نیریزی (معروف و متخلص به آقامیرزا) به سال 1308 مهشیدی - البته در بمبئی- به چاپ رسید (شمس نیریزی، 1379: 584). تردیدی نیست که محمد جعفر شعله از این رویداد مهم اطلاع داشته و از حاصل کار خود با خبر شده است. در باره این که رویداهای منتهی به امضاء فرمان مشروطیت در سال 1324 ﻫ . ق. نمودی آشکار در نیریز داشته یا خیر در سطور بعد اشاره خواهد شد.
در تکمیل این نکته که به مقایسه گذرای شرایط تاریخی- اجتماعی دوران زندگی دو شاعر پرداختیم باید اشاره کرد که نظامی در دورهای میزیسته که سبک ادبی خردگرای خراسانی مراحل پایانی و افول خود را میگذراند و کمکم سبک عرفانیِ عراقی شکوفا شد تا بزرگانی چون مولوی، سعدی، حافظ و دهها شاعر ارجمند دیگر پا به پهنه ادبیات درخشان فارسی بگذارند. اما همانطور که میدانید، در سبک خراسانی شعرای نامداری را میشناسیم که در این میان فردوسی شاعری گرانمایه در مقیاس بینالمللی و دردانۀ این سبک است. فردوسی شرایط تاریخی دوران سامانی را با دوران حکومت غیرمردمی غزنوی مقایسه کرده و برای آینده ایران هشدار میدهد که:
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
ولی سرانجام یک سده پس از مرگ فردوسی، در اثر خیرهسری و رفتار نابخردانه خوارزمشاه این حادثه شوم اتفاق افتاد و حمله خونبار مغول و چندی بعد، یورش تیمور بهوقوع پیوست. حادثه حمله مغول، اندکی پس از مرگ نظامی روی داد و در واقع فرایند غمباری که از دوران محمود غزنوی شروع شده بود در این زمان (حدود 615 مهشیدی) به اوج خود رسید. ولی در مورد شعله تقریباً قضیه برعکس بود. اگر در دوران نظامی آینده ایران به همان سویی میرفت که فردوسی نگران آن بود ولی در دوران شعله درست برعکس، اتفاقاتی که در مدت طولانی سلطنت ناصرالدین شاه قاجار روی داد و به واقعه رژی و چندی بعد به جنبش مشروطیت انجامید و مظفرالدین شاه از روی ناچاری و ضعف به امضاء آن تن داد، حداقل به طور مقطعی امیدبخش بود ؛ هرچند اوضاع نیریز به دلیل شرایط محلی، سالهای آشفتگی خود را میگذراند.
امیدوارم دیگر اندیشمندان و بویژه پژوهشگران محلی، درباره نمودها و تأثیرات جنبش مشروطیت در منطقۀ نیریز مطالعاتی انجام داده باشند و ما از آن بهرهمند شویم. به هر حال، اگر جنبش مشروطیت ناکام ماند، ولی برخی رویدادهای مرتبط با آن برگشتناپذیر و حتا اجتنابناپذیر بود. ازجمله و در ارتباط با این مقاله، یادآوری مینماید که با توجه به انتشار منشآت قائم مقام فراهانی تا اشعار استاد محمد تقی بهار و پروین اعتصامی - که شعله نیریزی در میانه این مسیر زمانی بوده- سبک بازگشت و احیاء ادبی در ایران برگشتناپذیر بود. در این نوشتار تأکیدی بر این نیست که فرهاد و شیرین شعله نمودی آشکار و برجسته از سبک بازگشت ادبی است ولی فراموش نکنیم که اگر خمسه نظامی هنوز هم نشانههایی از سبک خرَدگرای خراسانی را دارد، فرهاد و شیرین شعله نیریزی هم که تقلیدی از نظامی است خواهی نخواهی نشانههایی از سبک خراسانی به آن رسیده و اگر تعصب همزادگاهی با شعله به حساب نیاید، میتوان رگههای قویتری از ویژگیهای سخن استدلالی سبک خراسانی، یا دقیقتر گفته شود، سبک بازگشت ادبی (در مقایسه با خمسه نظامی) در فرهادوشیرین شعله یافت. کوشش میشود در سطور بعد نمونههایی از این امر را نشان دهیم.
توجه به ساختار تکوینی - که با ساختار روایی در گفتمانِ ادبی همسویی دارد (برای نمونه ن. ک. علیزاده، 1391)- میتواند بحثی در حد میانیِ جنبههای برونی و درونی باشد. معمولاً یک اثر ادبی ماندگار، ساختاری منطقی دارد که بستری را برای رسیدن به هدفی معین فراهم میکند که نویسنده (شاعر و حتا هر هنرمند دیگر) در نظر دارد. برای نمونه، مجموعه خمسه نظامی در کل ساختاری دارد و پنج داستان یا پنج فصل را در کتاب آورده که نمیتوان جای داستانها را تغییر داد، که در این صورت چون ساختار آن به هم میخورد هدف آشکار و پنهان (یا تفسیری) او مخدوش میشود. داستان خسرو و شیرین هم ساختار ویژه خود را دارد و مثنوی فرهاد و شیرین شعله به این دلیل تقلیدی محض از نظامی نیست که شعله با توجه به هدفی که داشته ساختار آن با روایت نظامی تغییر کرده است.
خانم علیزاده که در مقاله خود به مقایسه ساختار روایی شیرین و خسرو نظامی و فرهاد و شیرین یا شیرین و فرهاد شعله پرداخته برخی ویژگیهای داستانسرایی مدرن را در کار شعله دیده است. او از جمله آوردن داستان بین داستان اصلی را در این تغییرات ساختاری میبییند. همچنین، به گفته علیزاده، حضور فرهاد در داستان پردازی شعله، پررنگتر است (علیزاده، 1391).
کلاً حضور فرهاد در کار شعله بهصورتی است که فرهاد، زودتر از پردازش نظامی وارد داستان شعله میشود و نقش او و حتا شرح عشق او به شیرین به همان اهمیت خسرو و شاید قوی تر مطرح میگردد. ورود به ویژگیهای روایی داستان بیشتر در صلاحیت ادیبان است، و در این مقاله که کوششی جامعهشناختی- تاریخی است، تاثیر متفاوت شرایط تاریخی- فرهنگی بر اثر ادبی مورد توجه است. مثلاً در آنجا که شعله موضوع پایان یافتن حفر جوی شیر به طرف قصر شیرین به وسیلۀ فرهاد را شرح میدهد ذهن فرهادِ شعله را استدلالی تر از فرهادِ نظامی میتوان دید. نویسنده این مقاله، هنگامی که شرح شعله از هنر فرهاد را میخواند، مکرراً به یاد پشتکار و غلیان فکری میکلآنژ، مجسمه ساز ایتالیایی میافتد که از پرچمداران رنسانس (آغاز عصر مدرن) است:
که کاری این چنین حد بشر نیست
بدینسان صنعت از فرط هنر نیست
از این صنعتگری، سر خیره گردد
روان هوشمندان تیره گردد
نه گوشی این هنرمندی شنیده
نه چشمی این چنین استاد دیده
ندانم این هنر را مایه از چیست
هنرور را بدینسان پایه از چیست
(شعله، کمیلی: 160- 168)
یا در همین قطعه، شعله میسراید:
کسی کاو جان کنَد بیمزد در کار
به نزد عقل بس کاری است دشوار
خوانندۀ شعله با این بیت، عقلانیت ابزاری دکارت را به یاد میآورد!
نظامی از نظر سخنپردازی و سخنپروری در میان شعرای ایران در طول تاریخ، اگر بینظیر نباشد کمنظیر است. با این همه او کسی نیست که از هر دری سخن بگوید و به اصطلاح معروف رشته کلام از دستش بیرون برود. او بهحق هدفمندانه و روشمند سخن گفته. در هر پنج کتاب خمسه، «سبب تنظیم» اثر را ذکر کرده. یعنی همان انتظاری که ما معلمان دانشگاهی از یک دانشجوی دکتری داریم و بر آن پا میفشاریم که دانشجو، هدف و موضوع کار خودش را بیان کند. اما نظامی در مبحثی که با عنوان «در اشارات اولوالامر به نظم کتاب» (خمسه، ص. 106) تا بهجایی سخنپردازی میکند که هدفش را بهروشنی بگوید. او بیش از 125 بیت در مدح و دلجویی طغرل شاه سلجوقی میآورد که من نمیدانم آیا طغرل، زبان فارسی میدانسته یا اصلا ًسواد خواندن داشته یا خیر، در هر صورت پس از این تعارفات، آرام آرام هدف خود را بیان میکند:
مرا چون هاتف دل دید دمساز
برآورد از رواق همت آواز
که بشتاب ای نظامی زود دیر است
فلک بدعهد و عالم زودسیر است
(خمسه: ص. 116)
دنباله:
حدیث خسرو و شیرین نهان نیست
که زو شیرینتر الحق داستان نیست
ز تاریخ کهنسالان آن بوم
مرا این گنجنامه گشت معلوم
حکیمی کاین حکایت شرح کردهست
حدیث عشق از ایشان طرح کردهست
(خمسه: ص. 118)
خلاصه قضیه این است که نظامی هم این داستان را ازمتون کهن گرفته و به تکوین ساختاری تازهای دست زده تا بتواند حدیث عشق را که منظور داشته به نظم بکشد. تردیدی نیست که کار نظامی ارزش و اعتباری از جنس کار فردوسی دارد.
و اما شعله در ساختار کلی داستانی که نظامی تنظیم نموده تغییر اساسی نداده؛ هدف او هم در پردازش این داستان با نظامی در کل یکسان است ولی به دلایلی همچون ذوق شخصی شعله و یا شرایط زمانه، برخی تغییرات در ساختار داستان داده است. نخست این که شعله در کار خود، پس از ذکر توحید خداوند و مناجات به درگاه حضرت باری تعالی و ابیاتی چند در نعت حضرت رسول(ص)، قطعهای را در گرامیداشت «سخن» - به پیروی از نظامی - به نظم آورده و در پایان همین قطعه (که بیت یکصدو شصتم از آغاز داستان است) میگوید:
کیم من خوشهچین خرمن عشق
زده دست طلب در دامن عشق
زسوز عشق میگویم فسانه
بود فرهاد و شیرینم بهانه
غرض زین گفتوگو تفسیر عشق است
که اصل مدعا تحریر عشق است
چو میبندم بهکاخ عشق آیین
سرایم قصۀ فرهاد و شیرین
کز او عشاق را دل تازه گردد
جهان ازعشق پر آوازه گردد
(شعله، کمیلی: ص. 66)
جالب توجه اینکه شعله، مثنوی خود را با ابیاتی درست مبتنی بر همین نکته بهپایان میبرد که از جهاتی شایان اهمیت است؛ او هدف اصلی خود را از آغاز تا پایان فراموش نکرده و این خود نشانهای از ذهن نظامیافته شعله است. بیتهای پایانی کار شعله:
بحمدالله که با این تلخکامی
گرفت این قصه شیرین تمامی
مرا در سفره گر نان جوین است
چه بندم در، مرا در خانه این است
نیارم روی دل در سفرۀ کس
که این نان جوین من، مرا بس
……..
سخن کوته، لب از گفتار بستم
به جولانگاه خاموشی نشستم
غرض زین گفتوگو دستان عشق است
مکان و لامکان میدان عشق است
نیفتد تا ز رونق عشق سرکش
فروزان شعلۀ سوزان ز آتش
بنه بر روی این افسانه سرپوش
مبادا در جهان این شعله خاموش
(شعله، کمیلی: ص . 296-، 297)
در اینجا که شعله منظور و هدف خودش از سرایش مثنوی فرهاد و شیرین را بهروشنی بیان میکند، ذکر یکی دو نکته ضروری است. نخست اینکه شعله در آغاز کار خود که میخواهد با ذکر توحید و یاد خداوند آغاز کند، با بیت معروف خود که نظر اهل ادب را هم جلب کرده شروع مینماید:
بهنام آنکه شیرین آفرین است
بر او از آفرینش آفرین است
و همان طور که پیش از این اشاره شد، شعله در قطعه مقدماتی «در تعریف سخن» چند بار به نام فرهاد ارجاع داده که میخواهد از این طریق حدیث عشق را بیان کند و بلافاصله (و پیش از شروع داستان و با عنوان فیالتمثیل) قطعهای با بیت «شبی در بیستون فرهاد مسکین» را میسراید و بارها فرهاد و عشق بیپیرایۀ او به شیرین را پشتوانه کار خود قرار میدهد. شمس نیریزی به درستی میگوید، شعله برخلاف نظامی که داستان خود را با شرح زندگانی و ستایش خسرو آغاز کرده، او از شهره شدن شیرین در نیکویی سخن به میان آورده (شمس نیریزی، 1379: ص. 582) و پس از آن به نقش شاپور و واسط بودن او برای رساندن پیام عشق خسرو به شیرین میپردازد و مجدداً به شرح هنرنمایی فرهاد در بیستون روی میآورد.
از جهت شخصی و خانوادگی، شعله از عناصر اصلی خاندان حکومتی در نیریز است ولی برخلاف انتظار، بیشتر با فرهاد همدلی دارد تا خسرو که شاهزاده و شاهنشاه است. البته نظامی هم همین گونه است ولی نظامی در زمان و در شهر خود گنجه، از خانواده حکومتی نیست. با این همه، همان گونه که پیش از این اشاره شد همدلی شعله با فرهاد قویتر از نظامی است. فرهاد و خسرو هر دو با نیرنگ کشته میشوند (با دخالت شیرویه) ولی شعله در مرگ فرهاد مرثیه خوانی بیشتری میکند. او با وجودی که توان نظامی در سخنپردازی را ندارد ولی در مرگ فرهاد بیش از 80 بیت مرثیه خوانی میکند (ن. ک. شعله، کمیلی، صفحه 203 به بعد از بیت 2068 تا 2100 و صفحه 209 از بیت 2148 تا 2206). و با ابیاتی مثل:
مبند ای خواجه دل براین دوتا پشت
که هرکس را که خود پرورد خود کشت
بسی بگذشته دهر سست بنیاد
حدیث بیستون مانده است و فرهاد
یا :
زکوه بیستون هر کس کند یاد
برد بر لب حدیث از کار فرهاد
شعله آنچنان احساساتی در مرگ فرهاد نشان میدهد که بهنظر میرسد خود دچار افسردگی شده و حتا نوعی همذات پنداری را با فرهاد بهنمایش میگذارد و گویی میخواهد بگوید که در این ماجرا، این عشق و شیرین و فرهاد هستند که جاودانه شدهاند؛ در حالیکه در مرگ خسرو که او هم مرگ دلخراشی دارد، شعله تنها یک راوی است و داستان مرگ او در دامان شیرین را شرح میدهد.
و اما اینکه شعله این اثر منظوم را به فرهاد میرزا معتمدالدوله تقدیم داشته شکی نیست؛ چون قصیدهای طولانی هم در پایان کتاب در این باره دارد. ولی ادعای نورانی وصال بر این که «شعله این منظومه را از آغاز برای تقرب بهدستگاه مرحوم فرهادمیزرا و عذر گناهان گذشته بهنظم آورده و خود نام شیرین و فرهاد را بر آن نهاده» قابل قبول بهنظرنمیرسد (شعله، خسرو وشیرین شعله، نورانی وصال: ص. 11). تردیدی نیست که با این رویکرد همدلانهای که شعله با فرهاد داشته و در بالا به اختصار توضیح داده شد، معلوم است که شعله، عشقی از نوع عشق فرهاد را حقیقی میداند (هرچند که او به خوبی میداند که این عشق به طور منطقی و عقلایی به وصال نمیرسد و شیرین هم این را میداند). شعله نشان میدهد که این فرهاد است که نقش شیرین را بر سینه کوه بیستون تراشید و خود تا زنده بود ستایشگر نقش شیرین بر سنگ بود و تازمانی که بیستون پابرجاست عشق فرهاد و شیرین جاودانه است. پس این که شعله چون -از آغاز- میخواسته این منظومه را به فرهاد میرزا تقدیم کند آن را فرهاد و شیرین یا شیرین و فرهاد نامیده، استدلالی بیپایه است. جالب توجه این که نورانی وصال که این کتاب را به چاپ رسانده این ادعای خود را فراموش کرده و عنوان کتاب را «خسرو و شیرین شعله» نهاده است و نه فرهاد وشیرین!! منابع گوناگونی (مثل تذکره سازگار، ص. 58 ) حکایت بر این دارند که شعله سالها پیش از منصوب شدن فرهاد میرزا به حکومت فارس (1293- 1298) این اثر را به نظم آورده. به گفته سازگار، شعله این اثر را در زمان حکومت حاج زینالعابدین خان سروده و استاد کمیلی نیز ضمن این که مینویسد این حاکم نیریز در سال 1269 فوت کرده، بر اساس این گونه دلایل گمان دارد که اثر شعله سالها پیش از انتصاب فرهاد میرزا به حکومت فارس سروده شده است(کمیلی، 1390، مقدمه فرهاد وشیرین: ص. 27- 28).
همچنین نورانی وصال نکته دیگری هم در باره شعله نوشته که بهنظر چندان قابل قبول نمیرسد. موضوع این که پدر شعله (محمد باقر خان) در ماجرایی ظاهراً ریشه دار در یک نزاع قدرت و جانشینی حکومتی به دست یا به دستور برادرانش کشته میشود و شعله در جوانی وارد این معرکه جنگ قدرت با عموها و عموزادههای خود میشود. ماجراهای دیگری هم در سالهای دهۀ 1260 (مثل جریان گسترش بابیه) در نیریز روی داده که شعله را در گیر میکند. این ماجرا کلاً هفت سال طول میکشد هر چند پیامدهای آن چند سالی دوام میآورد. ولی حدس زده میشود که عمر شعله هم چندان کوتاه نبوده (حدود 80 سال) و نباید سایه آن چند سال، برتمامی دوران زندگانی اوگسترده شود؛ وگرنه این همه مطالعه در منابع ادبیات فارسی را در چه زمانی انجام داده؟ نورانی وصال مینویسد: «شعله با اینکه خوش قریحه بود، جز به ضرورت شعر نمیگفت و اگر قضایای مذکور در فوق اتفاق نمیافتاد شاید جز چند قطعه اشعار فکاهی و مراثی از او باقی نمیماند» (شعله، مقدمه خسرو و شیرین، نورانی وصال، ص. 10- 11). معلوم نیست آن ماجراها و شعر سرودن شعله چه ارتباطی با هم داشته. اگر گفته میشد این ماجراها مانعی بر سر آفرینش اثر مورد بحث بوده بیشتر قابل قبول بود تا عکس آن.
نکته پایانی اینکه اگر با دقت کافی منظومه فرهاد و شیرین شعله مطالعه شود به روشنی پی میبریم که او بهراستی آدمی اهل مطالعه بوده. وی نهفقط مثنوی خسرو و شیرین نظامی را شاید بارها خوانده، بلکه تمامی مجموعه خمسه را بازخوانی کرده. شعله در توصیف ساختن قصری برای شیرین میسراید:
مهندس آنچنان پرداخت آن کار
که میزد طعنه بر قصر سمنّار
(شعله، کمیلی: ص. 147)
که واژه سمنار (بدون تشدید) در داستان هفت پیکر نظامی آمده و نام مهندسی است که قصر بهرام در یمن را میسازد (چابکی چربدست و شیرینکار / سام دستی و نام او سمنار. خمسه نظامی، 1387: ص. 565). به همین ترتیب و با توجه به مضامین و واژههایی که شعله گاه گاه از آنها استفاده کرده مشخص است که از شعرای سبک خراسانی (مثل فردوسی و فرخی سیستانی) اطلاعات دقیق داشته و نیز قصدهای به استقبال از خاقانی سروده است. همچنین، شعله گاهی در حلقه دوستانی مثل شعاعالملک شیرازی، همنشینی و شعر خوانی داشته است که مصداق «گروه ممتاز» [ادیبان] است که لوسین گلدمن از آن یاد میکند (برای مطالعه در این باره ن. ک. ارشاد، 1398).
پی نوشت:
استاد بازنشسته جامعهشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز، عضو سابق هیئتمدیره انجمن جامعهشناسی ایران، عضو انجمن جامعهشناسی انگلستان، سردبیر مجله جامعهشناسی ایران
منابع:
آریانپور، ا. ح. (1351) مباحثه علیاصغر ضرابی با دکتر امیرحسین آریانپور، در کتاب: مجموعه مباحثههای علیاصغر ضرابی، انتشارات بامداد.
ارشاد، ف. (1398) کندوکاوی در جامعهشناسی ادبیات، نشر آگه، چاپ سوم.
ارشاد، ف. (1396) نظام قبیلهای/ طایفهای و تأثیر آن بر تحولات اجتماعی و ساختار قدرت در تاریخ ایران، در مجموعه مقالات همایوننامه: نکوداشت کوششهای علمی و فرهنگی دکتر ناصر تکمیلهمایون، انتشارات نگارستان اندیشه، صص.253- 262).
سازگار، خ. (بی تا) تذکره سازگار: وضع جغرافیایی و بیوگرافی فضلا، شعرا، و خطاطان نیریز.
شعله نیریزی، محمد جعفر (1390) فرهاد و شیرین، تصحیح و بررسی مختار کمیلی، انتشار بنیاد فارسشناسی.
شعله (بی تا) خسرو و شیرین شعله، با مقدمه و شرح حال شاعر بهقلم دکتر نورانی وصال، ناشر: کتابفروشی معرفت شیراز.
شمس نیریزی، م. ج. (1379) تاریخ و فرهنگ نیریز، انتشار مجتمع فرهنگی، هنری کوثر نور نیریز.
علیزاده، ز. (1391) مقایسه خسرو و شیرین نظامی و خسرو شیرین شعله نیریزی، مجله پیام بهارستان، دوره دوم، شماره 16، تابستان 1391.
کمیلی، م. (1387) شعلۀ نیریزی و ضرورت تصحیح انتقادی خسرو و شیرین وی، مجله ادبیات، دوره جدید، سال ششم، شماره 2، تابستان 1387.
نظامی گنجوی، حکیم نظامالدین الیاس (1387) خمسه نظامی، بر اساس چاپ مسکو. انتشارات هرمس.
نظر شما