علی(ع) شریک مردم در سختیهای زندگی
ضمن شادباش به خوانندگان گرامی به مناسبت فرارسیدن هزار و چهارصد و سی و سومین سالروز واقعه غدیر، در زیر گزیدهای از سخنرانیهای امام موسی صدر را که در لبنان ایراد شده آوردهایم.
*****
پیامبر در آخرین سال زندگی خود به حج رفت . رفتار پیامبر در آن سال و در آن حج رنگ و بوی وداع داشت و مسئولیتهای بزرگ مسلمانان را به آنان گوشزد میکرد. چندین بار در جاهای مختلف، هنگام احرام، در منی، در عرفات، در مزدلفه سخنانی گفت که نشانگر آن بود که این حج و این سال، سال وداع پیامبر با امت خویش است.
پس از آن، در روز غدیر همگی به «جحفه» رسیدند. حجفه، برای بسیاری از مسلمانانی که همراه پیامبر بودند آخر راه بود، چون راه آنها از یکدیگر جدا میشد: اهل شام از یک راه میرفتند، اهل یمن از راهی دیگر و مسلمانان عراق از راه سوم. ولی در جحفه همه با پیامبر بودند و به گفته مورخان، جمعیت آنان بیشتر از صدهزار نفر بوده است.
همه ایستادند و فهمیدند که پیامبر به خاطر امر مهمی آنان را فراخوانده است، زیرا اینجا آخرین چهارراه است و پس از این روز دیگر پیامبر را نخواهند دید. چون ماه بعد محرم بود و پس از آن صفر و پیامبر در آخر ماه صفر از دنیا رفت.
پیامبر مسلمانان را جمع کرد و میتوان گفت این یک اجتماع بزرگ بوده است، زیرا آنجا چهارراهی بوده است که مسلمانان از یکدیگر جدا میشدند. پیامبر آنان را جمع کرد تا با آنان وداع کند و فرمود: «ای مردم نزدیک است که فراخوانده شوم و من نیز آن را میپذیرم.»
پس از آن که از مرگ خود خبر داد، از آنان خواست که به ادای رسالت از سوی او گواهی دهند. همه گفتند: آری تو رسالت خود را ابلاغ کردی و آن را به طور کامل انجام دادی و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکردی. پس از آن پیامبر فرمود: آیا من به شما از خودتان سزاوارتر نیستم؟
همه گفتند: آری. چرا پیامبر چنین سؤالی از آنان پرسید؟ چرا چنین گفت؟ تا معنای سخن بعدی خود را روشن کند. وقتی گفتند آری تو به ما از خودمان سزاوارتری، پیامبر دست علی را بلند کرد به گونهای که زیر بغل هر دو آشکار شد و فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه؛ هر که من مولای او هستم، این علی مولای اوست.» سپس دستان خود را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله؛ خدایا هر که او را دوست دارد دوست بدار و هر که او را دشمن دارد، دشمن بدار و هر که او را یاری کند یاری رسان و هر که او را خوار کند خوار ساز.» مردم نیز «آمین» گفتند.
چرا ولایت به حضرت علی(ع) سپرده شد؟
حال این ولایت باید به فردی سپـرده شود؛ فردی که ولایت را برای خود غنیمت نشمارد، بلکه آن را مسئولیت و وظیفه بداند و بگوید: «آیا به همین راضی باشم که مرا امیرالمؤمنین میگویند و با مردم در سختیهای روزگارشان شریک نباشم؟ یا آنکه در سختی زندگی پیشوایشان نشوم؟»
ولایت از آنِ کسی است که اینگونه باشد؛ کسی که دردهای امت را احساس کند و این احساس درد در سخنانش آشکار باشد.
از زیباترین سخنان امام دربـارۀ حاکمان و غیـرحاکمان، احتـرام به افکار عمومی است. محترم شمردن افکار عمومی یکی از اندیشههای نوی است که زاییدۀ دموکراسی جدید است. در جای دیگر فرموده اند: «قُلوبُ الرَّعیـَّةِ خَزائِنُ راعیها فَما أَودَعَ مِن عدلٍ أَو جَورٍ وَجَدَهُ.» (دلهای تودۀ مردم، گنجینههای حاکمان ایشان است. پس آنچه از عدالت یا ستم در آنها قرار دهند، باز خواهند یافت.) در حدیث دیگری فرمودهاند: «اِتَّقُوا ظُنونَ المؤمنینَ فِإِنَّ اللهَ تَعالی جَعَلَ الحقَّ عَلی أَلسِنَتِهِم» (از گمانهای مردم با ایمان بپرهیزید که خداوند حق را بر زبان آنان جاری ساخته است.)
در واقع اگر بخواهیم دربـارۀ حکومت امـام و شایستگی ایشـان برای ولایت بحث کنیم، باید به نامۀ ایشان به مالکاشتر ـ هنگامی که او را به فرمانداری مصر گماشت ـ مراجعه کنیم. امام در این عهدنامۀ بلند به ویژگیهای حکومت و شیوۀ زمامداری و ویژگیهای حاکم و روش برخورد او با خواص کارگزاران، تودۀ مردم، لشکریان، وزیران، وزیران پیشین و ثروتمندان، پرداخته است.
منابع:
- پایگاه اطلاعرسانی حوزه
- خبرگزاری ایسنا
نظر شما